عید غدیر خم و مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
خورشید بر مسیـر سفـر بـست راه را در دست خود گرفت سپس دست ماه را بین سیـاهچـالـۀ تاریک و نـور محض میخواست تا نشان بدهد راه و چاه را تا شعـلههای فـتنه نخیزد پس از غدیر بنـشانـد نـزد بـرکه، هـزاران گـواه را فـرمود: « در شمـایل این مرد بنگرید آئـــیـــنــۀ تــــمـــامنـــمـــای الــه را» تاریخ گـشت محـو تمـاشـای هـیـبـتش بـرداشت گـنـبد فـلـک از سر کـلاه را ترسیم کرد صحـنۀ پیـوند آن دو دست در پیـش چـشم خـلـق، مسـیر نگـاه را »اَتمَمتُ نِعمتی» پیِ «اَکمَلتُ دینکُم» شد نازل و شناخت بشر، تکـیهگـاه را تا تـکـیه بر سـریـر ولایت زنـد عـلـی اعـزام کـرد خـیـل مـلائـک، سـپاه را صد کهکشان به وصلۀ پیراهنش، نهان گـیـتی نـدیـده بود چنین فَـرّ و جـاه را میزان حق، علی شد و نهجالبلاغهاش آبـاد کـرد خـرمـن خـشـک و تـبـاه را سامـان گرفت بیسـر و سامـانی بـشر پـیـدا نـمـود پـشـت عـدالـت، پــنـاه را یابی چون او مـیانۀ اصحاب مصطفی با هم اگـر شـبـیه کـنی کـوه و کـاه را افـسـوس! خاک تیـره نـدانست قدر او شرمنـده کرد سـرخی خونش پگـاه را گیرم ز کینه، فرق علی را توان شکافت تـاوان چهسان دهـند چـنین اشـتباه را؟ گیرم به داغ فـاطمهاش میتوان نشاند بـیـنـنـد بـا چـه رو نـبـی دادخـواه را؟ گیرم ز کین، توان جگر مجتبی گداخت تا حشر میکشند به دوش، این گناه را گیرم که راه آب تـوان بست بر حسین سد میکـنند با چه، ره اشک و آه را؟ ذرات عـالـم اسـت روایـتگـر غـدیـر بـیـنی اگر ضـمـیـر جـمـاد و گـیـاه را خورشیدِ روزم احمد و ماه شبم علیست یا رب مگیر، از سرم این مهر و ماه را یـا مـرتـضی! بـگـیـر به حـق ولایـتت هـنگـام مـرگ، دست من روسـیـاه را |